که این کوه نبود بجز آدمی
کجا اصل دارد ز خاک و زمی
همان نرگسش چشم و گل هست روی
همه بوستان سنبلش هست موی
دلش خسرو و دست جنگی سپاه
زبان پاک دستور و تن بارگاه
همان مطبخش معده و چشم و روی
وزآن پس درختش ز فرهنگ جوی
خرد شاه میوه سخن های نغز
همان بار گفتار پاکیزه نغز
به گیتی چنان دان که شاخ خرد
زچرخ و زمین سر به سر بگذرد
برهمن مر او را پسندید و گفت
که گلزار دانش نشاید نهفت