که گر می پذیری درین صیدگاه
کنی سربلندم در این جایگاه
یک امروز و فردا هم اینجا بیا
تو مهمان مایی و ما کدخدا
دو روزه در این دشت با یکدگر
بباشیم با شادی و نوش خور
مگر بیخ کین از جهان برکنیم
ز دل دوستی در میان آوریم
ابا همدمان باده نوشیم شاد
زکین گذشته نیاریم یاد
دلاور چو گفتار پیران شنید
پیاده شد و آفرین گسترید
چو نزدیک او رفت پیران گرد
بدید آن سرفراز با دستبرد
چو دید آن بر و پیکر دلپذیر
ز دیدار او شد جوان مرد پیر
بدان حسن و مردی دیدار او
به جان هر کسش شد خریدار او
خوش آمدش گفتار و بالای او
به خوبی سخن گفتن و رای او
ببوسید روی فرامرز شیر
سرافراز پیران گرد دلیر
فرامرز گفتش که ای پهلوان
سزدگر بیایی به روشن روان
نخستین شمایید مهمان ما
که من دوستداری کنم با شما