تا چند بلهوس می و عاشق ستم کشد
کو فتنه تا به داوری هم علم کشد
دل را به کار ناز چه سرگرم کرده ای؟
یعنی به خویش هم کند و از تو هم کشد
۳
رشک ست و دفع دخل مقدر عتاب چیست؟
بگذار در دلم مژه چندان که نم کشد
صیدت ز بیم جان نرمد بلکه می رود
تا دشت را ز شوق در آغوش رم کشد
دشوار نیست چاره عیش گریزپای
دور قدح چو سلسله گر سر به هم کشد
۶
آنی که تاب جذبه ذوق نگاه تو
رنگ از گل و می از رز و صید از حرم کشد
شوقم که روشناس دل نازنین تست
کی منت نوشتن و ناز قلم کشد
زشت آن که تا ز زحمت پشت و شکم رهد
هم رنج کارسازی پشت و شکم کشد
۹
صهبا حلال زاهد شب زنده دار را
اما به شرط آن که همان صبحدم کشد
از تازگی به دهر مکرر نمی شود
نقشی که کلک غالب خونین رقم کشد