اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۴۴

ساقی ز ادب مست تو گر دور بود

خونش بخورند اگر چه منصور بود

گر مست حقیقت است ور مست مجاز

بدمست گمان مبر که معذور بود