اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

زان روز که آب و گل سرشتند مرا

در دل همه تخم مهر کشتند مرا

سرگشته از مهم که خورشید و خان

یکروز بحال خود نهشتند مرا