مقصود عاشقان دو عالم لقای توست
مطلوب طالبان به حقیقت رضای توست
هر جا که شهریاری و سلطان و سروریست
محکوم حکم و حلقه به گوش گدای توست
بودم بر آن که عشق تو پنهان کنم ولیک
شهری تمام غلغله و ماجرای توست
هر جا که پادشاهی و صدری و سروریست
موقوف آستان در کبریای توست
قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای عقبی و ما را هوای توست
هر جا سریست خستهٔ شمشیر عشق تو
هر جا دلیست بستهٔ مهر و هوای توست
کس را بقای دائم و عهد قدیم نیست
جاوید پادشاهی و دائم بقای توست
گر میکشی به لطف وگر میکشی به قهر
ما راضییم هرچه بود رای رای توست
امید هر کسی به نیازی و حاجتی است
امید ما به رحمت بیمنتهای توست
هر کس امیدوار به اعمال خویشتن
سعدی امیدوار به لطف و عطای توست