سوخت دل از ناله ام چند خروشد کسی
مرگ بجان میخرم کاش فروشد کسی
بیخ من و کوهکن کوشش بی بخت کند
آدمی از سنگ نیست چند بکوشد کسی
آینهی حُسن تو زنگ ز دل میبرد
حیف بود کز رخت دیده بپوشد کسی
تلخ بود بی تو می زهر بود گر خورم
آب حیات ای پسر بی تو ننوشد کسی
مانع اهلی مشو گر بخروشد ز غم
دل مخراش از ستم تا نخروشد کسی