اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲۸

ای یوسف عزیز چه از ما نهان شوی

از ما مپوش رخ که عزیز جهان شوی

ماه تمام من که کمی چون مهت مباد

یارب همیشه پیر شوی و جوان شوی

من پیر روشن آینه ام ای شکر دهن

طوطی سخن شوی چو بمن همزبان شوی

بشنو سخن که حسن قبولی دلست و بس

این نکته گر قبول کنی نکته دان شوی

یوسف شنیده یی که عزیزی بخلق یافت

گر خلق و لطف پیشه کنی بیش از آن شوی

اهلی مگیر گوشه ز ابرو کمان خویش

گر هم ز تیر طعنه بعالم نشان شوی