بیا و ساقی جان شو به تشنه آبی ده
بعشق ساقی کوثر بما شرابی ده
کنونکه جام مرادت پرست سرو سهی
بنوش و جرعه خود را بدل کبابی ده
حیات خضر بگو بهترست یا می لعل
سوال میکنم از لعل خود جوابی ده
دراز دستی زلفت ز حد گذشت آخر
بگیر هندوی کج طبع را و تابی ده
ز ذره ذره گلم ساغری بساز ایچرخ
بدست شاه وشی همچو آفتابی ده
مفرح دلم از لعل ای حکیم مساز
ز لعل ناب چه حاصل شراب نابی ده
ز گنج حسن بزاهد خبر مده اهلی
نشان آن بدل افتاده خرابی ده