ای سبز پر کرشمه مشکین قبای من
سر تا قدم بلای سیاهی برای من
با جامه سیاه که در عین شوخیی
دلجوتری ز مردمک دیده های من
چشم تو گرچه کشت بیک دیدنم ولی
بود آن نگاه کردن او خونبهای من
گر یک جفا کنی تو و من صد وفا هنوز
ارزنده جفای تو نبود وفای من
اهلی مگو که بخت شود یار عاقبت
گر کار من بیاری بختست وای من