اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۲

بپای سرو تو افتاده ایم و مدهوشیم

بیاد قد تو با سایه ات هم آغوشیم

بدام کس نفتد طایر فلک هرگز

تو صید ما نشوی ما بهر زه میکوشیم

حقوق صحبت دیرینه یاد کن ساقی

که سالهاست که از خاطرت فراموشیم

اگر بحلقه بزمت نه ایم ایشه حسن

بر آستان ز غلامان حلقه در گوشیم

رقیب با تو بگفتار و ما چو شمع از دور

زبان بریده بحسرت نشسته خاموشیم

چنان ز هجر تو ما تشنه هلاک خودیم

که زهر خوشتر از آب حیات مینوشیم

اگر ز عشق کسی عیب ما کند اهلی

مگو خموش که ما عیب خود نمی پوشیم