گرچه بی بختم و دور از رخ گلفام توام
شکر این بخت چگویم که در ایام توام
مرغ هرگز نپرد سوی من و من همه عمر
چشم در راه خبر گوش به پیغام توام
ساقیا تشنه لم سوز مرا عیب مکن
چکنم سوخته جرعه یی از جان توام
تو ملک خویی و با من سخن از لطف کنی
من خراب از ستم و کشته دشنام توام
نظری کن که گدای نظرم چون اهلی
نه چو کوته نظران در پی انعام توام