اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۲

مردیم ز غم تا بتو محبوب رسیدیم

از خود بگذشتیم و بمطلوب رسیدیم

انصاف همین است که ما صبر نداریم

هرچند که در صبر به ایوب رسیدیم

از خون شهیدان تو خوش معرکه گرم است

ما نیز درین معرکه خوش خوب رسیدیم

مکتوبم اگر میبری ایباد روان باش

کاینک من و جان از پی مکتوب رسیدیم

اهلی نرسیدیم ز یوسف بوصالی

لیکن بغم و محنت یعقوب رسیدیم