اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۰

ساقی کریم و یار خطاپوش و شاه هم

می خور که کردگار ببخشد گناه هم

آب حیات اگر نه بپای تو جان دهد

جایی فرود رود که نروید گیاه هم

گل بارخ تو حسن فروشی چه میکند

رویی چو ماه باید و چشم سیاه هم

مردم به آه درد دل خویش کم کنند

آه از دلی که نیست در اوتاب آه هم

اهلی کجا و وصل تو خورشید از کجا

او را چه تاب وصل که تاب نگاه هم