میرم بدان تغافل و پروا نکردنش
وان خشم و ناز و چشم ببالا نکردنش
فریاد از آن نشستن و برخاستن بناز
و آن سرکشی و بند قبا وا نکردنش
پیداست از کرشمه عاشق گداز او
میل نگاه کردن و عمدا نکردنش
ای من سگ رمیدگی نو غزال تو
کز زیرکی است پیش کسی جا نکردنش
اهلی مگو که کشت مرا تیغ مدعی
مارا بکشت درد تماشا نکردنش