کی شود سرو من آگه ز دل افکاری چند
تا چو گل در ته پا نشکندش خاری چند
چون گل از پرده برون آی و مبین لاله صفت
خانه آتش زده سوخته زاری چند
ایکه با همنفسان روز و شبی میخواره
نفسی نیز بر آور به جگر خواری چند
روز و شب قصد رقیبان تو آزار دل است
بجز این هیچ ندانند دل آزاری چند
یار آن باش که باری ز دلی بردارد
نه کسی کو بدل ریش نهد باری چند
اهلی از دوست طلب کام نه از اهل ورع
مطلب فیض دل از صورت دیواری چند