اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱

از تماشای تو کس منع دل ما نکند

صورت خوب که بیند؟ که تماشا نکند

پیش ما دار فنا مرتبه معراج است

جز شهید غمت این مرتبه پیدا نکند

پر مکن عیب سیه رویی خورشید پرست

که ترا غیرت این آینه رسوا نکند

با وجود تو بمحراب کسی سر چه نهد

جای آنست که سر پیش تو بالا نکند

شمع رخسار تو در سوختن خسته دلان

آفتابی است که یکذره محابا نکند

در صوفی بگشایند بآن شرط ولی

که در عربده بر درد کشان وا نکند

باده اهلی بکسی پیر خرابات دهد

که بنوشد می و بنشیند و غوغا نکند