فلک که مشعل مهرش زبام میسوزد
زرشگ صحبت رندان مدام میسوزد
فروغ مشعل دولت چو برق در گذرست
چراغ گوشه نشین صبح و شام میسوزد
دلا بچرب زبانی خیال وصل مپز
که شمع مجلس ازین فکر خام میسوزد
اگر عزیزم اگر خوار بگذرم زین در
که خار و گل همه آنجا تمام میسوزد
فروغ حسن جهانسوز او بین اهلی
مپرس کز دل و جانت کدام میسوزد