چشمه نوش نوخطان مهر گیابر آورد
چشمه چشم عاشقان خار بلا بر آورد
چند نهیم بر زمین روی نیاز بهر او
چند بر آسمان کسی دست دعا بر آورد
گرچه ز نوگل رخش بوی وفا نمی دهد
باشد از آب چشم ما رنگ وفا بر آورد
گر بکشد ز غمزه ام غم نبود ز سر مرا
ترسم از آنکه تیغ او سر بجفا بر آورد
ایکه رقیب ما شدی گر همه بیستون شوی
تکیه مکن که آه ما کوه ز جا بر آورد
اهلی اگرچه کار دل نیست بکام از آن دهان
صبر که کار به شود کام خدا بر آورد