وقت مستی چون عرق از روی دلجوی تو خاست
چشمه آب حیات از هر بن موی تو خاست
هرکه روزی عشق کشتش زنده شد در کوی تو
شور و غوغای قیامت در سر کوی تو خاست
گرچه صد جان از غبار خط مشکین تو سوخت
کی غبار خاطری ز آیینه روی تو خاست
با وجود آنکه می سوزم ز آه خود خوشم
کز نسیم آهم ای مشکین نفس، بوی تو خاست
طعنه بر اهلی مزن گر گشت رسوای جهان
کاینهمه رسواییش از چشم جادوی تو خاست