اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

پس از اجل به که روشن شود نکویی ما

گر استخوان ننماید سفید رویی ما

کنون که سنگ ملامت رسید دانستم

که خالی از سببی نیست بی‌سبویی ما

اگر شدیم چو مجنون فتیله موی ز عشق

چراغ شوق فروزد فتیله مویی ما

تو خوی و بوی که ای آهوی ختن داری

که رام ما نشوی با فرشته خویی ما

نشان پاکی دامن همین بود ای شیخ

که گریه دست ندارد ز خرقه شویی ما

ستوده ایم چو اهلی تو را به مهر ای سرو

بود که راست شود این دروغگویی ما