آتشرخی کز یاد او آهی ز جان خیزد مرا
چون شمع اگر نامش برم دود از زبان خیزد مرا
در حسرت ماه رخش از یا رب شب سوختم
یا رب ز هجرش تا به کی آه از فغان خیزد مرا
زان ساقی سرمست اگر چون شیشه پرخون شد دلم
بی لعل میگونش نفس کی از دهان خیزد مرا
دل میخرد مهر بتان جان میفروشد رایگان
مشکل کزین سودای دل غیر از زبان خیزد مرا
بس کز هوای گلرخان چون لاله میسوزد دلم
جز داغ حسرت کی گلی زین گلستان خیزد مرا
در خونم از اشک روان آغشته در شبهای تار
صبحی کز آغوش طرب سروی روان خیزد مرا
اهلی، به راه گلرخان چشمم چو نرگس خاک شد
روزی کزین گلشن روم گل زاستخوان خیزد مرا