اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

ای حیرت صفات تو بند زبان ما

انگشت حیرت است زبان در دهان ما

جان می‌دهد نشان که تو در دل نشسته‌ای

زان دلنشین بود سخن دل نشان ما

ما ذره‌ایم و ذات تو خورشید قدر و شأن

با قدر و شأن او چه بود قدر و شأن ما

خود را چه نام ذره نهد پیش آفتاب

محوست با وجود تو نام و نشان ما

ما در گمان کمیم مگر برق رحمتت

نور یقین دهد به چراغ گمان ما

هر ذره‌ای ز صنع تو خورشید عالم است

صنع تو را چه حاجت شرح و بیان ما

دارد امید اهلی دستان سرای تو

کز یاد دوستان نرود داستان ما