جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

وقتی گر بود همچو گوهر اشکم

شد ز آتش دل کنون چون اخگر اشکم

زد قطره شب هجر ز بس در طلبت

یک آبله گشت پای تا سر اشکم