جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۵

زان عارض لاله گون و آن خال بنفش

نه فکر کلاه دارم و نه غم کفش

با آن سر مژگان دل خونین مرا

باشد پیوسته صحبت مشت و درفش