پرند بوی گل پیراهن او
هوای صبح گرد دامن او
گلی دارم که از جوش نزاکت
کم از چیدن نباشد دیدن او
به بوی گل قسم بیرون میارید
ز جسم نازکش پیراهن او
که ترسم سایهٔ مژگان شوخش
کند جا چون رگ گل در تن او
مرا بی او وجودی نیست جویا
توانم خویش را گفتن من او