جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۳

دل آگاه آزاد است از اندیشهٔ مردن

چراغ طور عرفان را نباشد بیم افسردن

رمیدن باعث الفت شود روشن روانان را

که موج آغوش بگشاید ز هر پهلو تهی کردن

بود دایم دلش ز اندیشهٔ روز حساب ایمن

شعار هر که باشد در جهان بر خویش نسپردن

ز بس هر ذره ام را شوق استقبال او باشد

چو شمعم داغ دل از جای خیزد یک سر و گردن

توان دریافتن راز دل از چشم سخن گویش

به معنی همچنان کز لفظ جویا پی توان بردن