آشفته زلف را ز صبا میکنی، مکن!
ما را اسیر دام بلا میکنی، مکن!
بر شیشه پاره پای هوس مینهی، منه
قصد دل شکستهٔ ما میکنی، مکن!
نسبت مرا به اهل هوس میدهی، مده
تهمت به دودمان وفا میکنی، مکن!
چون غنچه آرمیده دلم در کنار زخم
آزردهاش به درد دوا میکنی، مکن!
میکن ستم به اهل هوس گر نمیکنی
این شیوه گر به اهل وفا میکنی، مکن!
دل خو گرفته است به درد تو عمرها
منت کش دواش چرا میکنی، مکن!