مرا بس بود روز دیوان عام
نبی و وصی نبی والسلام
دو ابروی او کرده جا در دلم
که دیده دو شمشیر در یک نیام
دل از صحبت همگنانم رمید
ز عرض کمال و ز طول کلام
به دوری که من گشته ام باده نوش
دهن باز مانده ز خمیازهٔ جام