جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۶

نمک پروردهٔ لعلت تکلم

گریبان چاک دندانت تبسم

ترا با چشم مخموری که داری

نگهدارد خدا از چشم مردم

تو خود را غیر میدانی وگرنه

جدا نبود ز قلزم موج قلزم

برخسارش تماشا کن خوی شرم

صفا دارد قران ماه و انجم

بناگوشی دلم را مضطرب ساخت

کزو آب گهر شد در تلاطم

فراگیرند جویا نکته سنجان

ز چشم مست او حسن تکلم