جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۳

بی تو چون پسته طرب ساخته غمناکترم

یک دهن خنده نشانیده به خون تا کمرم

بزم رقص تو ز بس حیرت نظاره فزود

گرم گردش شده گرداب صفت چشم ترم

غنچه سانم همه تن دل به تمنای غمت

چون گل از لذت دردت همه لخت جگرم

پی بمقصد نبرم تا نگشاید دل تنگ

مانده در عقدهٔ دل غنچه صفت بال و پرم

هر نفس بینمت از بسکه به رنگی در خواب

می شود بالش پر بوقلمون زیر سرم