نباشد غیر عشق نیکوانم پیشهٔ دیگر
به غیر از وصل خوبانم به دل اندیشهٔ دیگر
بجز فکر وصال او که یارب باد روزافزون
به وصل او که نبود در دلم اندیشهٔ دیگر
اگر از تهمت یک شیشهٔ می محتسب ترسی
توانم بر تو بستن هر نفس صد شیشهٔ دیگر
جهان باشد چراگاه غزالان هوس جویا
بود ماوای ما شیران همت بیشهٔ دیگر