جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۴

عشاق همچو دل به بر شیر خفته اند

این قوم زیر سایهٔ شمشیر خفته اند

از برق تیغبازی تقدیر بی خبر

خامان به ناز بالش تدبیر خفته اند

۳

جمعی که غافلند ز حق با وجود علم

با دیده های باز چو زنجیر خفته اند

آنها که گشته اند همه محو سرخ و زرد

در جامه خواب رنگ چو تصویر خفته اند

جمعی که دل نهاده بر آن طاق ابروند

از سر گذشته بر دم شمشیر خفته اند

اشعار عاشقانهٔ جویا ز جوش درد

مانند ناله در بر تأثیر خفته اند