پیش رخت مراست دل داغ داغ بند
پروانه را بس است فروغ چراغ بند
از یاری نسیم سحر عطسه ریز شد
تا صبح بود غنچهٔ گل را دماغ بند
۳
از دست در چمن نگذارم پیاله را
گویی چو نرگسم شده در کف ایاغ بند
آزاد کردهٔ غم عشقست خاطرم
باشد مرا ز شغل محبت فراغ بند
جویا روم به سیر چمن همره نسیم
گر باغبان نهاده به درهای باغ بند