در باغ چو گل به رخ جانان نظر افکند
فریاد که روز سیهم در به در افکند
بزدود ز لوح دل ما نقش دویی را
بیرنگی او آمد و رنگ دگر افکند
آن سرّ مگو را که به عشقش شده تفسیر
در مجلس اغیار سرشکم به در افکند
جویا ره عشق است که در گام نخستین
ناخن ز سر پنجهٔ شیران نر افکند