جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۴

در باغ چو گل به رخ جانان نظر افکند

فریاد که روز سیهم در به در افکند

بزدود ز لوح دل ما نقش دویی را

بیرنگی او آمد و رنگ دگر افکند

آن سرّ مگو را که به عشقش شده تفسیر

در مجلس اغیار سرشکم به در افکند

جویا ره عشق است که در گام نخستین

ناخن ز سر پنجهٔ شیران نر افکند