جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱

لبت از خود شراب می طلبد

دلم از خود کباب می طلبد

از می لاله گون لبی ترکن

باغ حسن تو آب می طلبد

هر که از شوخی تو آگاه است

از درنگت شتاب می طلبد

به رخش آنکه گرم می بیند

زآن گل رو گلاب می طلبد

دلم از نسبت لبش جویا

بادهٔ لعل ناب می طلبد