جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۱

کجا روم که به دردم رسید و هیچ نگفت

فغان که نالهٔ زارم شنید و هیچ نگفت

چو دید شوخی شبنم ببرگ گل در باغ

لب از حجاب به دندان گزید و هیچ نگفت

گرفتمش سر راهی به خاک و خون غلطان

رسید بر سرم، آهی کشید و هیچ نگفت

بگفتمش که کباب نگاه کیست دلم

به خنده جا نب من گرم دید و هیچ نگفت

شنید شکوهٔ اغیار را ز من جویا

ز غیر خاطرش از جان رمید و هیچ نگفت