جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

از سوز سینه مغز سرم در گرفته است

باز چو شمع سوختن از سر گرفته است

تیر گرفت بر سخنم کی رسد چو تیغ

طبعم زره به دوش زجوهر گرفته است

تا مهر اوست انجمن افروز خاطرم

با شعله صحبت دل من درگرفته است