جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

صفای پیکرت آئینه دار مهتاب است

گل از رخ تو حیب و کنار مهتاب است

چمن چمن گل رنگ است بی تو در پرواز

بیا که موسم جوش بهار مهتاب است

بیا و جوش گلستان فیض را دریاب

گل پیاله به بزم بهار مهتاب است

به چشم کم منگر فیض ظلمت شب را

که نور دیدهٔ شب زنده دار مهتاب است

شبی شراب گل عیش چین ز جلوهٔ ما

که آبی آمده بر روی کار مهتاب است