ز سوزنامهٔ من سوخت بال و پر کبوتر را
چو قمری آتش من ساخت خاکستر کبوتر را
چو دریایی که باشد موجزن، از شوق کوی او
به تن بال پریدن میشود هر پر کبوتر را
ز شوق نامهام بر خاک بیتابی تپیدنها
ز بال و پر مرقّع میکند در بر کبوتر را
چنان خوناب حسرت میچکد دایم ز مکتوبم
که هر پرگشته چون مژگان عاشق تر کبوتر را
ز شرح زهر غم جویا عجب نبود ز مکتوبم
که سازد همچو طوطی سبز پا تا سر کبوتر را