ترا محرومی ارزانی زآغوش تپیدنها
مرا صحرا به صحرا میبرد جوش تپیدنها
به جای شیر از طفلی ز بس خوناب غم خوردم
مرا گهوارهٔ راحت شد آغوش تپیدنها
چنان از شش جهت افشرد سختیهای ایامم
که رفتم چون رگ یاقوت از هوش تپیدنها
بحمدالله که شد دردم دوای درد بیدردی
نهد مرهم به نیش راحتم نوش تپیدنها