ترا محرومی ارزانی زآغوش تپیدنها
مرا صحرا به صحرا میبرد جوش تپیدنها
به جای شیر از طفلی ز بس خوناب غم خوردم
مرا گهوارهٔ راحت شد آغوش تپیدنها
۳
چنان از شش جهت افشرد سختیهای ایامم
که رفتم چون رگ یاقوت از هوش تپیدنها
بحمدالله که شد دردم دوای درد بیدردی
نهد مرهم به نیش راحتم نوش تپیدنها