جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

بس که در راه طلب ضعف است دامنگیر ما

می‌تواند نقش پا شد حلقهٔ زنجیر ما

ما خراب از رنجش بیجای او گردیده‌ایم

گر بیفشاند غبار از دل، شود تعمیر ما

قدرت ما پنجهٔ خورشید را تابیده است

برق در کار رم است از هیبت شمشیر ما

رنگ رویم را نه تنها قوّت پرواز نیست

ناله هم برخاستن نتواند از زنجیر ما

سرگرانی بی‌سبب آزار جویا می‌کند

اینقدرها رنجش بیجا چرا تقصیر ما