صورت پذیر نیست ز ما کار زندگی
باشیم چند صورت دیوار زندگی؟
آب آرمیده می رود، اما به رفتن است
غافل مشو ز جلوه ی هموار زندگی
بی یاد مرگ، قطره ی آبی نمی خورد
هرکس بود چو خضر، گرفتار زندگی
در مرگ، بیم تفرقه ی روزگار نیست
کوتاه دیده حادثه دیوار زندگی
منصور بعد مرگ به بانگ بلند گفت
کاین دار نیست سخت تر از دار زندگی
آزرده ای ز گردش ایام، می بنوش
باشد شراب، شربت بیمار زندگی
خوش دام خنده ای ست برای مجردان
کوتاه کن علاقه ی دستار زندگی
ما را به وصل دوست رسانند عاقبت
از ما هزار عشق به دیدار زندگی
بگذشت روزگار جوانی، هزار حیف
کز دست رفت مایه ی بازار زندگی
تا چند نامه سوی وطن می توان نوشت
آخر بس است این همه اظهار زندگی
پیر خرد مرا به خموشی اشاره کرد
یعنی ببند رخنه ی دیوار زندگی
دیوانگی ست زینت اوقات ما سلیم
داغ جنون بود گل دستار زندگی