سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۶

ساقی ز کار من گره توبه باز کن

دست مرا به گردن مینا دراز کن

صوفی ترا چه کار به جام شراب ناب

کاری که کرده ای همه ی عمر، باز کن

شد صرف باده سیم و زر ما همه بیا

مطرب ز لطف دست تو بر سیم ساز کن

آن روی از کجا و تو ای آینه، بیا

ما دم نمی زنیم، تو خود امتیاز کن

هرچند عندلیب ز نازت در آتش است

نازت رواست، ناز کن ای غنچه، ناز کن

طرف کله شکسته ای، آشوب خلق شو

دامان فتنه برزده ای، ترکتاز کن

از کار مختصر مگذر در طریق فقر

در نان سیاه دانه ز تخم پیاز کن

راحت طلب، سلیم به مقصد نمی رسد

چون ناقه پای خویش به رفتن دراز کن