سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۴

آینه در دست گیر و یاد حیرانی بکن

طره ی خود را ببین، فکر پریشانی بکن

ما ز حال خویش چشم از دشمنی پوشیده ایم

گر تو سر را دوست داری، فکر سامانی بکن

این زمان خود راحتی داری، ز عریانی منال

چون شوی گلچین باغی، فکر دامانی بکن

چون غزال وحشی از معموره مجنون می رمد

گر تو هم دیوانه ای، سیر بیابانی بکن

فصل گل بگذشت، بگذر جانب گلشن سلیم

گر نچینی گل، تماشای گلستانی بکن