سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۳

ما چشم به لطف جم و کاوس نداریم

بر دامن لب، گرد زمین بوس نداریم

در پیش رود رایت مردانگی ما

چتر از عقب خویش چو طاووس نداریم

رسوایی عالم همه از عشق کشیدیم

با ما چه توان کرد که ناموس نداریم

ما را به جهان نیست پناهی ز حوادث

شمعیم که در بادیه فانوس نداریم

آرام ضرور است سلیم، اندکی آرام

افسوس نداریم، صد افسوس نداریم