سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۲

ای شبنم وجود مرا آفتاب گرم

چشمت گرسنه است و دل من کباب گرم

هرچه زیان ماست، به ما سود می دهد

آتش برای داغ دل ماست آب گرم

در گلشن همیشه بهار ملایمت

اصلاح نخل موم کند، آفتاب گرم

دارم هزار آبله بر تن ز جوش اشک

آتش گرفت پیرهن زین گلاب گرم

دامان عشق، بستر آسایش من است

همچون سپند سوخت مرا جامه خواب گرم

با شعله چاره ی دل مجروح کن سلیم

بر درد سینه فایده دارد شراب گرم