یاد ایامی که دامی همچو بلبل داشتیم
گاه با گل دستبازی، گه به سنبل داشتیم
با جهان سودای ما نازکدلان صورت نبست
او چو آتش خار و خس میجست و ما گل داشتیم
عالم مستیست ساقی، دور ما را مگذران
رفت آن دوران که ما تاب تغافل داشتیم
ناخدا بر هم زن هنگامهٔ ما زود شد
صحبتی با موج دریا بر سر پل داشتیم
از ترقی نیست ما را قسمتی هرگز سلیم
رو چو درد شیشهٔ می در تنزل داشتیم