گر امید رحمی از فریادرس میداشتم
لب نمیبستم ز افغان تا نفس میداشتم
شور فریادم بیابان را به تنگ آورده است
کاش آواز خوشی همچون جرس میداشتم
عاشقم، اندیشهام از گردش افلاک نیست
می نمیخوردم اگر بیم از عسس میداشتم
گو منال طالع خود بیسبب مرغ اسیر
کاش من هم گوشهای همچون قفس میداشتم
در بیابان طلب از رشک میمردم، اگر
جز دو دست خود کسی در پیش و پس میداشتم
نیست الفت با مغول، شکرلبان هند را
کاش بر سر چیرهای همچون مگس میداشتم
بیکس چون من نمیباشد، چه میکردم سلیم
در خراب هند اگر حاجت به کس میداشتم