در سخن سنجی هرکس بتر از غمازیم
وای بر ما که درین بزم سخن پردازیم
سفر اول شوق است به کویت ما را
صید ما زود توان کرد که نوپروازیم
۳
کیست کز مطرب این بزم در آتش ننشست
ما همه سوخته ی شعله ی یک آوازیم
حیف باشد که ز بی مهری او شکوه کنیم
ما که معشوق پران همچو کبوتر بازیم
چشم خونابه فشان بی خبری نیست سلیم
راز پنهان مکن از ما که ز اهل رازیم